In our last trip to Iran, I finally managed to buy a Samovar. Despite Samovar being used for at least 200 years in Iran, the traditional model of Samovar is quickly being replaced with the new Turkish version of Samovar. Innovation and new design is good news, but not at the cost of the destruction of the local and traditional manufacturers.
مدتی بود که به فکر خرید سماوری کوچک افتاده بودم تا وظیفهی کتری برقی را به عهده بگیرد و امکان دم کردن چای به شیوه سنتی را هم میسر سازد. در سفر اخیر به ایران برای خرید سماور اقدام کردم. اکثر فروشگاههای لوازم خانگی که قاعدتا میبایست سماور هم میداشتند، سماوری برای عرضه نداشتند و بجای آن چایسازهای ساخت ترکیه را توصیه میکردند. چند روز گشتیم تا فروشگاهی که سماور میفروخت را پیدا کردیم و اگرچه انتخاب بسیار محدود بود ولی نهایتا به خرید سماوری کوچک نائل آمدیم.
اگرچه خود سماور هم، مانند چایساز، از کشورهای دیگر وارد ایران شده ولی حضور سماور در کنار حداقل دو نسل گذشته نوعی اصالت به آن میدهد برخلاف کالاهای تجاری وارداتی از کشورهای تازه به دوران رسیده. گویا بر اساس پیمانی نوشته نشده همه ما وظیفه داریم تا صنعت کشورهای مجاور و سرزمینهای دوردست را به قیمت نابود کردن صنایع داخلی به عرش برسانیم، ولی جایی باید ایستاد و فکر کرد.
حمام ترکی نمونهی دیگری است از رسم دورانداختن آنچه مال خود ماست. خیلی از ما، نسلی هستیم که حمام نمره یا عمومی را تجربه کردیم و میدانیم چیزی که به اسم حمام ترکی امروزه بسیار باب شده شکل مدرن شدی همان حمامها است که به اسم قدیمی و عدم بهداشتی بودن دورشان انداختیم. اکنون زیر سایهی تبلیغات، حمام ترکی را از همسایگانمان به بهای گزافی وام گرفتیم و با هزار آب و تاب از تجربهی بودن در حمام ترکی سخن میرانیم.
تکهتکه شدن ایران فقط در فروش و واگذاری کیش و دماوند و خزر و ... خلاصه نشده و نابودی صنعت داخلی را هم شامل میشود. کسانی که از روی سودجویی زعفران نامرغوب و ناخالص را به اسم زعفران ایران قالب می کنند در افت ردهبندی کیفیت زعفران ایران در مقایسه با زعفران اسپانیا نقش مهمی را اجرا کرده و می کنند. شایع شده که خیلی از تولید کنندگان اسپانیایی زعفران مرغوب ایران را با زعفران خود مخلوط می کنند و به نام زعفران اسپانیا عرضه می کنند تا کیفیت زعفران اسپانیایی را بالا ببرند. از این رو شاید برخی از داوران که زغفران اسپانیایی را بهتر از زعفران ایران بدانند خیلی بیربط هم قضاوت نکرده باشند. آری از ماست که برماست.
حدود 37 سال پیش شاهد پیشرفت صنعت مبلسازی ایران در مشهد بودم. در آن زمان صادرات مبل در مشهد رونق فراوان داشت و مسافران زیادی مرتب برای خرید مبلمان از روسیه و ترکیه به مشهد سرازیر میشدند. تا اینکه عقل کلی برای خود حساب کرد که سود زیادی میبرد اگر به این مسافران مبلمانی قالب کند که کیفیت آنچنانی ندارد. از این رو از مقوای شانهی تخم مرغ به جای فوم، اسفنج، ابر و الیاف در این مبلهای صادراتی استفاده شد. در نتیجه در عرض چند ماه مواد داخلی مبل قابلیت خود را از دست داده و در اصطلاح میخوابید. آقایان هم خیالشان تخت بود. چند ماه بعد، مبل شکل و شمایل خود را از دست داده و عدم کیفیت کار نمایان میشد. تازه مشخص میشد که در اسکلت مبل از مواد مستحکمی استفاده نشده ولی دیگر خر آقایان سودجو از پل گذشته بود. به لطف و مرحمت همین آقایان امروزه نه تنها ما صادرکننده نیستیم بلکه خریداران داخلی هم دنبال خرید اقلام وارداتی هستند. گفته میشود که پارچههای یزد بهترین پارچه برای رویه مبل هستند. ولی گویا آنها هم سرنوشتی مشابه زعفران ایران داشتند و گاه پارچههای یزد به اسم پارچه ترک هم فروخته و استفاده میشود. البته ما مصرفکنندگان هم که خواهان پارچه ترک هستیم و آن را به پارچههای ساخت وطن ترجیح می دهیم در این تاراج میهن و آنچه وطنی است شریکیم.
متاسفانه این کوتهفکری ابلهانه به همین رویه امروزه هم همچنان ادامه دارد. حتی در اموری ساده. برای چاپ کارت ویزیت به چاپخانهای رفتم که مثلا طراحانی هم پشت میزها نشسته و آماده طراحی و چاپ و هرگونه خدماتی در این راستا بودند. دوستی لطف کرد و طرح کارت را داد و خواست تا 100 نمونه برایم چاپ شود. قیمتی که خواسته شد بالاتر از آنچه بود که دیگر چاپخانهها گفته بودند ولی چون قرار شد که کار را در مدت کوتاه تری تحویل دهد، قیمت بالاتر قابل قبول بود. وقتی در زمان مقرر، برای تحویل کار رفتم، کار آماده نبود و مجبور بودم ساعتی در خیابان بچرخم تا کار آماده شود. نهایتا، مبلغ درخواستی بیشتر از مقدار توافق شده بود. وقتی سوال کردم، پاسخ شنیدم که مبلغ اضافه برای طراحی کار است. با تعجب گفتم مگر طرح را عوض کردید؟ با ناراحتی خم شدم و به طرح روی مونیتور نگاه کردم. نگران بودم که چه طرحی بدون توافق برایم زدند! خیالم راحت شد که طرح، طرح خودم بود و بدون هماهنگی طرح عوض نشده بود. گفتم این که همان طرح خودم هست. خانمی که پشت کامپوتر نشسته بود، پشت چشمی نازک کرد و گفت کار شما بیکیفیت بود و من مجدد طراحی کردم. گفتم طراحی که چه عرض کنم، همان طرح مرا کپی کردید. این اسمش طراحی نیست. چیزی نگفت. آقایی که پشت میز تحویل کار نشسته بود بستهای را خیلی بیادبانه به سمت من هول داد. کارت رویی را نگاهی سریع انداختم و از فروشگاه خارج شدم. بستهی کارتها را در چمدان گذاشتم و چند روز بعداز رسیدن، آنها را در آوردم. به نظر کمتر از صد کارت آمد. کارتها را شمردم. 54 کارت. کلاه را طرف تا روی چشمانم کشیده بود. امیدوارم هرگز مجدد گذرم به آنجا نیفتد و این کلاهبرداران را نبینم. مسلما آنها خود را کلاهبردار نمی بینند و شاید خود را زرنگ هم بخوانند.
از این قبیل افراد کوتهبین کم نداریم و مسلما خیلی از ما نانوایی، آشپزخانه یا رستورانی را سراغ داریم که در ابتدای کار و برای جلب مشتری جنس مرغوب تحویل میداده و بعد از مدتی کیفیت جنس عرضه شده را به نحو عجیبی پایین آورده.
خلاصه پیام این پست این است که اگر خریداران جنس ایرانی را حمایت نکنند و تولیدکنندگان و فروشندگان به کلاهبرداری و عدم عرضهی کالا یا خدمات با کیفیت قابل قبول بپردازند بر سر تمام تولیدات و خدمات داخلی آن بلایی میاید که بر سر صنعت مبلسازی مشهد آمد. والسلام
Comments