In Loving Memory of my dear Uncle. Rest In Peace.
بیشتر کودکیم در غباری از فراموشی محو شده با این حال تو را در میان معدود خاطرات جسته و گریختهای که هنوز به یاد میآورم پیدا کردم. روزی را به یاد دارم که مرا به گردش بردی و لباس مخمل قرمزی را به یاد میاورم که برایم خریدی. همان روز بود یا روزی دیگر؟ دامن لباس، مخمل قرمز بود و بالاتنهی آن گیپور سفید. جلیقهی روی لباس هم مخمل قرمز بود. چقدر آن لباس را دوست داشتم. هدیهای از عموجان شیرین زبانم که برایم داستان هم میگفت:
یه مردی بود، یه سگی داشت. اسم سگشو جولی گذاشت. یه روز جولی مرد، مرد اونو تو یه قبری گذاشت رو سنگ قبرش نوشت: یه مردی بود یه سگی داشت. اسم سگشو جولی گذاشت. یه روز جولی مرد، مرد اونو تو یه قبری گذاشت رو سنگ قبرش نوشت: یه مردی بود یه سگی داشت. اسم سگشو جولی گذاشت. یه روز جولی مرد، مرد اونو تو یه قبری گذاشت رو سنگ قبرش نوشت: یه مردی بود یه سگی داشت. اسم سگشو جولی گذاشت. یه روز جولی مرد، مرد اونو تو یه قبری گذاشت رو سنگ قبرش نوشت: یه مردی بود یه سگی داشت ...
از جشن عروسیت هم چیزهایی به یاد دارم. اولین باری بود که زن عمویم را میدیدم. مات زیبایی عروس مانده بود که با اشارهای مرا فراخواندی تا یکی از سکههای کنار مبل که چندی پیش روی سر عروس و داماد ریخته شده بود و بچهها در میان دست و پای دیگران دنبالشان میگشتند را نشانم بدهی.
هنوز گاه خواب اولین منزلتان در طبقه دوم خانه حاجاقا را میبینم. گیاه آویز با برگهای بنفش در گلدانی مستطیل روی پایه فلزی در پاگرد پلهها. عجیب است، نه؟
وقتی در دوران جنگ، به علت عدم هماهنگی، سوپروایزر بیمارستان عذرمان را دیروقت از بیمارستانی که به عنوان امدادگر در آن داوطلبانه کمک میکردیم خواست، اولین چاره پناه اوردن به تو بود.
چقدر دوست داشتم از خاطرات کودکیت و نوجوانی شادروان پدرم بگویی. هنوز هم یاد آشپزی و آب اضافه کردنها لبخند بر لبانم مینشاند. مرسی برای حضورت در زندگیم.
اخرین خداحافظی که با هم داشتیم حدود دو سال پیش در منزلتان بود و آخرین پیامی که برایتان فرستادم چند روز پیش ازپروازت. همه چیز چه زود گذشت. یاد و خاطراتت همیشه با من خواهد بود.
پروازت بلند، روحش شاد و یادت سبز باد
بدرود
++++++++++++++++++++++++++++
به عزیزان و بازماندگان تسلیت گفته و برایتان آرزوی صبر دارم
Comentários